کد مطلب:28927 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

پاسخ علّامه طباطبایی












علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی - رضوان اللَّه تعالی علیه - در این باره می فرماید:

امام علیه السلام به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است، اعم از آنها كه تحت حس قرار دارند و آنها كه بیرون از دایره حس اند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. دلیل این مطلب، از راه نقل، روایات متواتری است كه در جوامع حدیث شیعه مانند كتاب الكافی و بصائر الدرجات و كتب صدوق و كتاب بحار الأنوار و غیر آنها ضبط شده است.

به موجب این روایات كه به حدّ و حصر نمی آیند، امام علیه السلام از راه موهبت الهی و نه از راه اكتساب، به همه چیز واقف و از همه چیز آگاه است و هر چه را بخواهد به اذن خدا، به ادنی توجّهی می داند...

نكته ای كه باید به سوی آن عطف توجّه كرد، این است كه این گونه علم موهبتی به موجب ادلّه عقلی و نقلی كه آن را اثبات می كند، قابل هیچ گونه تخلّف نیست و تغیّر نمی پذیرد و سر مویی به خطا نمی رود و به اصطلاح، علم است به آنچه در لوح محفوظْ ثبت شده و آگاهی است از آنچه قضای حتمی خداوندی به آن تعلّق گرفته است.

همچنین لازمه این مطلب این است كه هیچ گونه تكلیفی به متعلَّق این گونه علم (از آن جهت كه متعلَّق این گونه علم و حتمی الوقوع است) تعلّق نمی گیرد و همچنین قصد و طلبی از انسان با او ارتباط پیدا نمی كند؛ زیرا تكلیف، همواره از راه امكان به فعل تعلّق می گیرد و از راه این كه فعل و تركش هر دو در اختیار مكلّف اند، فعل یا ترك خواسته می شود؛ و امّا از جهت ضروری الوقوع و متعلَّق قضای حتمی بودن آن، محال است مورد تكلیف قرار گیرد. مثلاً صحیح است خدا به بنده خود بفرماید: فلان كاری كه فعل و ترك آن برای تو ممكن است و در اختیار توست، بكن؛ ولی محال است بفرماید: فلان كاری را كه به موجب مشیّت تكوینی و قضای حتمی من البته تحقق خواهد یافت و برو برگرد ندارد، بكن یا مكن؛ زیرا چنین امر و نهی ای لغو و بی اثر است.

همچنین انسان می تواند امری را كه امكان شدن و نشدن دارد، اراده كرده، برای خود مقصد و هدف قرار دهد و برای تحقّق دادن آن به تلاش و كوشش بپردازد؛ ولی هرگز نمی تواند امری را كه به طور یقین (بی تغیّر وتخلّف) و به طور قضای حتمی شدنی است، اراده كند و آن را مقصد خود قرار داده، تعقیب كند؛ زیرا اراده و عدم اراده و قصد و عدم قصد انسان، كم ترین تأثیری در امری كه به هر حال شدنی است و از آن جهت كه شدنی است، ندارد.

از این بیان روشن می شود كه:

1. این علم موهبتیِ امام علیه السلام اثری در اعمال او و ارتباطی با «تكالیف خاصّ» او ندارد و اصولاً هر امر مفروض، از آن جهت كه متعلَّق قضای حتمی و حتمی الوقوع است، متعلَّق امر یا نهی یا اراده و قصد انسانی نمی شود.

آری. متعلَّق قضای حتمی و مشیّت قاطع حق تعالی همان رضا به قضای الهی است، چنان كه سیدالشهداعلیه السلام در آخرین ساعت زندگی درمیان خاك و خون می گفت: «راضی به تقدیر تو و تسلیم فرمان توام، كه معبودی جز تو نیست» و همچنین در خطبه ای كه هنگام بیرون آمدن از مكّه خواند، فرمود: «رضای خدا، رضای ما خاندان است».

2. حتمی بودن فعل انسان از نظر تعلّق قضای الهی منافاتی با اختیاری بودن آن از نظر فعالیت اختیاری انسان ندارد؛ زیرا قضای آسمانی به فعل (با همه چگونگی های آن) تعلّق گرفته است، نه به مطلق فعل. مثلاً خداوند خواسته است كه انسان فلان فعل اختیاری را به اختیار خود انجام دهد و در این صورت، تحقّق خارجی این فعل اختیاری از آن جهت كه متعلَّق خواست خداست، حتمی و غیرقابل اجتناب است و در عین حالْ اختیاری است و نسبت به انسان، صفت امكان دارد.

3. این كه ظواهر اعمال امام علیه السلام را كه قابل تطبیق به علل و اسباب ظاهری است، نباید دلیل نداشتن این علم موهبتی و شاهد جهل به واقع گرفت، مانند این كه گفته شود: اگر سیدالشهداعلیه السلام علم به واقع داشت، چرا مُسلم را به نمایندگی خود به كوفه فرستاد؟ چرا توسط صیداوی نامه به اهل كوفه نوشت؟ چرا خود از مكّه رهسپار كوفه شد؟ چرا خود را به هلاكت انداخت و حال آن كه خدا می فرماید: «وَلَا تُلْقُواْ بِأَیْدِیكُمْ إِلَی التَّهْلُكَةِ؛[1] خود را به دست خود به هلاكت نیفكنید»؟[2].









    1. بقره، آیه 195.
    2. بررسی های اسلامی: 170 - 167.